آتليه
سلام عسلم دو سه ماه پيش قرار بود ببريمت آتليه ازت عكس بگيريم ولي جور نشد امروز بالاخره فرصتش پيش اومد وبا بابايي برديمت عكاسي چون بد موقع نوبت داشتيم وشماهم خوابتو نكرده بودي سرحال نبودي و منو بابا با كلي دلغك بازي تازه باعث يه لبخند كوچولو رو لبت ميشديم تازه چند تاي آخرم گريت گرفتو ديگه نشد كه ادامه بديم ولي به هر حال چند تاييش خوب شد بعد از اينكه آماده شدن برات ميزارم . از ديروز برنامه تمرين راه رفتن رو به طور حرفه اي تو پارك وباكفش شروع كرديم البته اولين روز باعث خنده چند نفر هم شديم كه من دوست دارم شما زود راه بيافتي اينطوري تمرينت ميدم . واي مامان جان از غذا خوردنت چي بگم عزيز دلم اينقدر بد غذايي كه نگو ونپرس به زور بايد يه قاشق غذا...
نویسنده :
مامان فريده وبابا مجتبي
23:33